
خلاصه کتاب با چنین دوستانی و وقتی بچه بودیم (نویسنده مایکل وید، لورا وید)
مگه میشه اسم شیطنت و ماجراجویی بچه ها بیاد وسط و دل آدم غنج نزنه؟ از اون داستان های پر از خنده و دردسر که تهش یه عالمه حس خوب و البته یه کوچولو درس هم چاشنیش میشه. کتاب «با چنین دوستانی و وقتی بچه بودیم» نوشته مایکل وید و لورا وید، با ترجمه شیرین مریم مفتاحی و از انتشارات ققنوس، دقیقاً همون چیزیه که دنبالش می گردید.
این کتاب دوست داشتنی، جلد هفتم و آخرین قسمت از مجموعه پرطرفدار «چشمت روز بد نبیند» هست که واقعاً چشم آدم رو از بس می خنده، بد می بینه! این مجموعه حسابی سر و صدا کرده و خیلی ها رو جذب خودش کرده. راستش رو بخواهید، هر فصل این کتاب یه دنیای جدید از خنده و ماجراجوییه. تو این مقاله قراره بریم سراغ ته و توی این کتاب، از شخصیت های اصلیش گرفته تا پیام هایی که لای خنده هایش پنهون شده و اینکه چرا این کتاب یه انتخاب عالی برای هر کسیه که دنبال یه داستان خوب و سرحال کننده می گرده.
قهرمانان بی کله اما دوست داشتنی: معرفی شخصیت های اصلی
خب، اگه قراره وارد دنیای پر از شیطنت این کتاب بشیم، اول باید با قهرمان هاش آشنا بشیم. سه تا رفیق شفیق که پایه همه کارهای عجیب و غریبن و اگه یکی نباشه، بقیه هم بی معنی میشن. بیاین ببینیم این سه تا کیان:
گوردون: مغز متفکر دیوانه وار گروه
فکرشو بکنید یه بچه ای تو گروه تون باشه که همیشه یه ایده جدید تو سرش داره؟ از اون ایده هایی که یا شاهکاره یا فاجعه! گوردون دقیقاً همینه. این پسر تخس و پرانرژی، مرکز ثقل همه ماجراهاست. اون کسیه که با نقشه هاش، چه خوب چه بد، کل گروه رو وارد دردسر می کنه. انگار یه دایره المعارف شیطنت و خرابکاری توی سرش داره و هر چند دقیقه یکبار یه ایده جدید رو می کنه که حتی فکر کردن بهش هم آدم رو به خنده می ندازه. نقشه های گوردون معمولاً با یه حس هیجان شروع میشه، بعد میره سراغ یه عالمه دردسر و در نهایت هم با یه پایان بندی خنده دار تموم میشه. کلاً اگه گوردون نباشه، ماجراجویی معنی نداره!
پائولو: همراه وفادار اما بدشانس
هر مغز متفکری به یه یار نیاز داره، حتی اگه اون یار بدشانس باشه. پائولو همون یار گوردونه. اون همیشه همراه گوردون راه میفته و توی همه نقشه هاش شریک میشه، ولی خب معمولاً نتیجه کارهای گوردون بیشتر دامن پائولو رو میگیره. پائولو شاید به اندازه گوردون خلاق نباشه، اما وفاداریش حرف نداره. همیشه هست، حتی اگه ته دلش بدونه که قراره یه خرابکاری جدید اتفاق بیفته. واکنش ها و قیافه هاش وقتی گیر میفتن یا تنبیه میشن، خودش کلی خنده داره و باعث میشه خواننده باهاش همذات پنداری کنه. اون در واقع وجدان گروه هم هست، هرچند که معمولاً صداش شنیده نمیشه!
راوی بی نام: صدای منطق (که اغلب نادیده گرفته می شود)
یکی دیگه از شخصیت های اصلی که ماجراها رو برای ما تعریف می کنه، یه راوی بی نام و نشونه. هویتش همیشه یه راز باقی می مونه، ولی ما می دونیم که اون همیشه کنار گوردون و پائولو هست. این راوی معمولاً سعی می کنه یه جورایی منطق رو وارد بازی کنه یا لااقل از دور عواقب کارهای گوردون رو پیش بینی کنه، اما خب کی به حرف آدم منطقی گوش میده وقتی پای یه ماجراجویی جدید در میونه؟ اون با دیدگاه خودش داستان ها رو روایت می کنه و به خواننده این اجازه رو میده که از زاویه دید یه ناظرِ تا حدی عاقل، شیطنت های این دو تا رفیق رو ببینه. همین صدای منطقِ از راه به در شده، خودش به جذابیت داستان اضافه می کنه.
ارتباط دوستانه بین این سه تا شخصیت واقعاً جالبه. با وجود همه دردسرها و تنبیه ها، بازم همیشه کنار همن. انگار می دونن که بدون هم، زندگی مدرسه و ماجراجویی هاشون هیچ لذتی نداره. این پویایی بینشون، قلب تپنده داستانه و باعث میشه خواننده عاشقشون بشه.
قلب داستان: خلاصه بخش اول با چنین دوستانی
بخش اول این کتاب با عنوان با چنین دوستانی، دقیقاً همون چیزیه که اسمش میگه: ماجراهایی که آدم با دوستاش تجربه می کنه، از اون مدل هایی که حتی با خوندنشون هم دلتون میخواد دوباره برگردید به دنیای کودکی و یه خرابکاری حسابی بکنید! این قسمت پر از داستان های کوتاه و خنده داره که روی دوستی ها و چالش های بچه گانه تمرکز داره.
عملیات بزرگ سیفونی: ماجرایی پر دردسر
یکی از خنده دارترین داستان ها، عملیات بزرگ سیفونی هست. فکرشو بکنید گوردون و دوستانش تصمیم می گیرن یه چیزی رو با سیفون جابجا کنن که اصلاً نباید جابجا بشه. نتیجه؟ یه فاجعه تمام عیار که پر از صحنه های کمدی و عواقب غیرمنتظره ست. این داستان نمونه بارز ایده های گوردونه که از یه شیطنت ساده شروع میشه و به یه گند بزرگ تبدیل میشه، اما خب خنده دارترین گندیه که میشه تصور کرد.
ترسناک ترین تنبیه دنیا!: وقتی تنبیه هم خنده داره
مگه میشه بچه بود و تنبیه نشد؟ نه! ولی تنبیه شدن هم میتونه خنده دار باشه. داستان ترسناک ترین تنبیه دنیا! نشون میده که بچه ها چطور به تنبیه های بزرگترها واکنش نشون میدن. گاهی وقتا اونا یه تنبیه ساده رو به بزرگترین فاجعه دنیا تبدیل می کنن و اینجاست که طنز موقعیت به اوج خودش می رسه. نویسنده خیلی خوب نشون میده که حتی تو لحظه های تنبیه و ناراحتی، میشه طنز و شیرینی پیدا کرد.
مصیبت پینتبال: تفریحی که فاجعه شد
مصیبت پینتبال هم یه داستان دیگه از ماجراهای پردردسره. بچه ها میرن پینتبال بازی کنن، اما خب هیچ چیز برای این گروه ساده پیش نمیره. یه بازی بی خطر تبدیل میشه به یه موقعیت پر از استرس و خنده، و باز هم عواقب کارهای گوردون و همکاری بی چون و چرای پائولو، حسابی وضعیت رو به هم می ریزه. این داستان هم پر از لحظه هاییه که شما رو از خنده منفجر می کنه و نشون میده چقدر این سه تا پسر نابغه های خرابکاری هستن!
در کل، بخش با چنین دوستانی پر از طنز موقعیته. هر داستان یه گره خنده دار داره که به یه نتیجه گیری غیرمنتظره میرسه. آدم دلش میخواد هی ادامه بده و ببینه این بار قراره چه دسته گلی به آب بدن و چجوری از زیرش در برن، یا حداقل چجوری تنبیه بشن!
قلب داستان: خلاصه بخش دوم وقتی بچه بودیم
بخش دوم کتاب با عنوان وقتی بچه بودیم بیشتر روی خاطرات و اتفاقات عجیب و غریب گذشته تمرکز داره، ولی خب باز هم با همون لحن طنز و شیطنت بار نویسنده. این بخش هم مثل قبلی، پر از داستان های کوتاهه که هر کدوم یه گوشه ای از دنیای کودکی و شیطنت های بی پایان این سه تا رفیق رو نشون میده.
شوک فرهنگی: تجربه های جدید و متفاوت
بچه ها گاهی وقتا با موقعیت هایی روبرو میشن که براشون کاملاً جدیده و همین باعث یه شوک فرهنگی میشه. این داستان نشون میده که چطور این سه دوست با موقعیت های ناآشنا روبرو میشن و چطور برداشت های کودکانه و البته خنده دارشون از اون وضعیت، همه چیز رو پیچیده تر و البته بامزه تر می کنه. این قسمت نشون میده که حتی یه اتفاق ساده هم میتونه برای بچه ها یه ماجراجویی بزرگ باشه.
شکلات لوسی-لو (فقط برای بزرگسالان): برداشت های اشتباه و طنز
یه داستان دیگه که حسابی خنده رو روی لبهاتون میاره، شکلات لوسی-لو (فقط برای بزرگسالان) هست. بچه ها یه شکلاتی پیدا می کنن که روش نوشته فقط برای بزرگسالان و خب طبیعیه که کنجکاوی شون گل می کنه. برداشت های اشتباه و حدس و گمان های کودکانه اونا درباره اینکه چرا این شکلات فقط برای بزرگسالانه و چه اتفاقی اگه اونا بخورنش میفته، یه عالمه موقعیت طنز خلق می کنه. این داستان به خوبی نشون میده که چقدر ذهن بچه ها خلاقه و چطور می تونن از یه چیز ساده، یه ماجرای بزرگ بسازن.
ماه عسل معلم ها: نگاهی طنزآمیز به دنیای بزرگ ترها
گاهی وقتا بچه ها به دنیای بزرگ ترها یه نگاه خاص و البته طنزآمیز دارن. تو داستان ماه عسل معلم ها، اونا سعی می کنن بفهمن که ماه عسل معلم هاشون چطوریه و همین کنجکاوی، باز هم به یه سری سوءتفاهم و اتفاقات خنده دار منجر میشه. این داستان نشون میده که نویسنده چقدر خوب تونسته دنیای بزرگسال ها رو از دیدگاه ساده و گاهی هم بی رحم کودکان نشون بده و از اون برای خلق کمدی استفاده کنه.
بخش وقتی بچه بودیم هم پر از همین داستان های شیرینه که هر کدوم یه ماجراجویی کوچک و یه درس بزرگ پشتش داره. توی این بخش هم می بینیم که شخصیت ها همچنان همون گوردونِ مغز متفکر و پائولوی وفادار و راویِ بی نام هستن که از خرابکاری و شیطنت دست برنمی دارن. شاید تنها تفاوت اینه که اینجا کمی بیشتر به گذشته و اتفاقات عجیب و غریبی که از بچگی یادشون مونده، اشاره میشه.
درسی فراتر از خنده: پیام ها و آموزه های پنهان کتاب
شاید فکر کنید با چنین دوستانی و وقتی بچه بودیم فقط یه کتاب طنزه و بس، اما اگه با دقت بیشتری بخونید، می بینید که لابلای خنده ها و شیطنت ها، یه عالمه درس و پیام خوب هم برای بچه ها و حتی بزرگترها داره. نویسنده ها خیلی هوشمندانه، مفاهیم مهم رو بدون اینکه شعار بدن، به مخاطب منتقل کردن.
مدیریت اشتباهات و عواقب آن
یکی از مهمترین درس هایی که این کتاب به بچه ها میده، اینه که هر کاری یه عواقبی داره، چه خوب و چه بد. گوردون و رفقاش مدام شیطنت می کنن، اما هیچ وقت از زیر بار مسئولیت فرار نمی کنن (حداقل نه برای مدت طولانی!). اونا مجبور میشن با پیامدهای کارهای اشتباهشون روبرو بشن، چه تنبیه باشه، چه خرابکاری های بزرگ تر. این بخش ها نشون میده که چطور میشه از اشتباهات درس گرفت و اینکه حتی اگه کار اشتباهی کردیم، باید مسئولیتش رو قبول کنیم.
اهمیت دوستی
با وجود همه دردسرها، چیزی که همیشه سر جاشه، رفاقت بین گوردون، پائولو و راویه. اونا همیشه کنار همن، چه تو لحظه های سخت و چه تو لحظه های شیطنت. این کتاب نشون میده که دوستی یعنی حمایت از همدیگه، حتی وقتی یکی تون یه ایده دیوانه وار داره و بقیه هم میدونن قراره کار به جاهای باریک بکشه! این رفاقت، ستون اصلی داستانه و به بچه ها یاد میده که ارزش دوست خوب چیه و چقدر مهم هست که همدیگر رو تنها نذارن.
رابطه با بزرگترها: از والدین تا پلیس
تو این کتاب، رابطه بچه ها با بزرگترها، مثل والدین، معلم ها و حتی پلیس، به شکل خیلی جالبی به تصویر کشیده شده. شیطنت هاشون همیشه در تقابل با انتظارات این بزرگترها قرار می گیره. کتاب به شکل غیرمستقیم به بچه ها یاد میده که چطور باید با بزرگترهاشون رفتار کنن، چطور حرف گوش بدن (یا ندن!) و چطور پیامدهای نافرمانی رو بپذیرن. البته همه اینا با چاشنی طنز و خنده همراهه که باعث میشه درس ها به دل بشینن.
تشویق به خلاقیت و کنجکاوی (البته با مسیر درست)
ایده های گوردون شاید همیشه به دردسر ختم بشه، اما نشون میده که چقدر این پسر خلاق و کنجکاوه. کتاب به نوعی بچه ها رو تشویق می کنه که کنجکاو باشن و خلاقیت خودشون رو پرورش بدن، اما خب با این تفاوت که باید حواسشون باشه خلاقیتشون رو تو مسیر درست استفاده کنن و نه برای خرابکاری! این کتاب نشون میده که چقدر ذهن بچه ها میتونه پُر از ایده های جورواجور باشه و این قوه باید درست هدایت بشه.
طنز به عنوان ابزار آموزش
شاید مهمترین پیام این کتاب، استفاده از طنز برای آموزش باشه. نویسنده ها با خلق موقعیت های کمدی و خنده دار، مفاهیم عمیقی رو به بچه ها یاد میدن. وقتی آدم می خنده، بهتر یاد می گیره و پیام ها مستقیم تر به دلش میشینه. این کتاب ثابت می کنه که میشه همزمان هم خندید و هم چیزهای جدیدی یاد گرفت و این یکی از بزرگترین هنرهای مایکل وید و لورا ویده.
بخشی از کتاب: لحظه ای خنده دار با خرس گرسنه!
اگه دنبال یه بخش هستید که هم طنز کتاب رو نشون بده و هم فضای ماجراجوییش رو، این تیکه از کتاب که مربوط به مواجهه با یه خرس میشه، واقعاً عالیه. آماده باشید تا از خنده روده بر بشید:
آیا تا حالا کتابی خوانده اید که زندگی تان را تغییر داده باشد؟ نه، من هم نخوانده ام. اما بهترین دوست گوردون بودن می تواند هر روز زندگی آدم را تغییر بدهد. حتی یک گردش ساده توی پارک ممکن است به نبردی میان مرگ و زندگی تبدیل شود. برای مثال، بعدازظهر یک روز زیبای پاییزی، من و گوردون و پائولو رفتیم بیرون بطری و قوطی خالی جمع کنیم و بفروشیم و راحت پول به دست آوریم. راه دوری رفتیم و تقریباً نصف کیسه زباله مان پر شده بود. کاملا از شهر دور بودیم و با زحمت در گذرگاه های خاکی راه می رفتیم. همین طور که چشممان به گودالی بود، گوردون ناگهان ایستاد و گفت: «بچه ها شنیدید؟»
من پرسیدم: «چی را شنیدیم؟»
«صدای خش خش و خرناس می آید، انگار خرس است.»
پائولو، بدون این که سرش را از توی گودالی که در آن دنبال قوطی و بطری خالی می گشت بلند کند، گفت: «توی جنگل کنار یک جاده خاکی متروکه هر صدایی به گوش آدم صدای خرس می آید. شاید فقط موش باشد که دارد از وسط برگ های خشکیده می دود.»
چند ثانیه ای به راهمان ادامه دادیم، بعد من هم شنیدم. صدای خش خش و خرناس می آمد، هیچ شکی نبود که از طرف جنگل است.
من با نگرانی گفتم: «این صدا خیلی بلند است و ممکن نیست صدای موش باشد.» بعد بویی حس کردم که آن هم ممکن نبود از موش باشد. همین که خواستم از بچه ها بپرسم آن ها هم آن بوی بد را حس کرده اند یا نه، یک خرس از جنگل بیرون آمد، به عمرم خرسی به آن بزرگی و آن قدر زشت ندیده بودم! در جا خشکمان زد!!
خوشبختانه من و گوردون و پائولو ساعت های زیادی با هم بحث و گفتگو کرده بودیم که در چنین مواقعی چه باید بکنیم. اول از همه، باید آرام باشیم. دوم، باید به هم بچسبیم. سوم، بی سروصدا از خرس دور شویم، تمام مدت هم نگاهمان به آن باشد. نقشه فوق العاده ای بود، دست کم در آن زمان هایی که جایمان در اتاق یا خانه درختی امن و امان بود. در آن لحظه، وسط ناکجاآباد، در گذرگاهی خاکی و خلوت، چنین نقشه ای احمقانه به نظر می رسید. بدون این که حتی به هم نگاه کنیم، درجا نقشه جدیدی به ذهنمان رسید. اولش هول کردیم. بعدش هر کدام به یک طرف فرار کردیم. سوم، از اولین درختی که دیدیم بالا رفتیم، روی شاخه ای نشستیم و چشممان را بستیم، امیدوار بودیم حالا که چشممان را محکم بسته ایم، خرس ما را نبیند.
می بینید؟ فقط یک قسمت کوچیک از کتابه و همین قدر خنده دار و پر هیجان! این تیکه به خوبی نشون میده که نویسنده ها چقدر تو خلق موقعیت های کمدی مهارت دارن و چطور می تونن از یه موقعیت خطرناک، یه ماجرای خنده دار و فراموش نشدنی بسازن. ترکیب وحشت و خنده، کاریه که فقط از پس نویسنده هایی مثل مایکل وید و لورا وید برمیاد.
چرا با چنین دوستانی و وقتی بچه بودیم یک انتخاب عالی است؟ (بررسی مزایای برجسته)
خب، تا اینجا کلی درباره کتاب حرف زدیم و دیدیم که چه ماجراهایی داره و چه درس هایی میشه ازش گرفت. اما چرا باید این کتاب رو بخونید؟ اصلاً چرا این کتاب اینقدر خاصه؟ بیاین چند تا از مهمترین مزایای این کتاب رو با هم بررسی کنیم:
طنز هوشمندانه و موقعیت های کمدی
مهمترین نقطه قوت این کتاب، طنزه فوق العاده شه. نویسنده ها استاد خلق صحنه هایی هستن که باعث میشن از ته دل بخندید. شوخی ها و شیطنت ها بچگانه و معصومانه هستن، اما تو دلشون کلی خلاقیت و هوش دارن. از شوخی های کلامی گرفته تا طنز موقعیت، همه چی دست به دست هم میده تا شما رو ساعت ها سرگرم کنه و خنده رو به لباتون بیاره. این طنز، نه لوسه و نه بی مزه؛ بلکه دقیقاً همونیه که باید باشه.
شخصیت پردازی قوی و قابل باور
شخصیت های گوردون، پائولو و راوی اونقدر خوب پرداخته شدن که حس می کنید واقعاً میشناسیدشون. انگار همین الان تو کوچه تون دارن بازی می کنن. هر کدوم ویژگی های خاص خودشون رو دارن که باعث میشه باهاشون ارتباط برقرار کنید و باهاشون بخندید یا گاهی هم دلتون براشون بسوزه. این شخصیت های قابل باور باعث میشن داستان ها واقعی تر به نظر بیان و بیشتر جذبشون بشید.
روایت دلنشین و روان
قلم نویسنده ها خیلی روونه و داستان ها پشت سر هم پیش میرن، بدون اینکه حس خستگی بهتون دست بده. جملات کوتاه، پاراگراف های مختصر و لحن محاوره ای و دوستانه، باعث میشه خوندن این کتاب عین آب خوردن باشه. اصلاً متوجه نمیشید چطور ساعت ها گذشته و شما غرق دنیای این سه تا پسر شدید. این روایت دلنشین یکی از دلایل اصلی محبوبیت این کتابه.
آموزه های اخلاقی غیرمستقیم
قبلاً هم گفتیم، این کتاب فقط برای خنده نیست. درس هایی مثل مسئولیت پذیری، اهمیت دوستی، مواجهه با عواقب اشتباهات و اهمیت خلاقیت، همگی بدون اینکه حالت شعاری داشته باشن، به مخاطب منتقل میشن. این آموزه ها به شکلی طبیعی و از طریق ماجراهای شخصیت ها ارائه میشن، که باعث میشه بچه ها بدون اینکه متوجه بشن، کلی چیزهای خوب یاد بگیرن.
پایان بندی رضایت بخش
از اونجایی که این کتاب جلد پایانی مجموعه «چشمت روز بد نبیند» هست، یه حس کمال و رضایت به خواننده میده. همه ماجراجویی ها و شیطنت ها به یه نقطه اوج و یه جمع بندی میرسه که حس خوبی رو به جا میذاره و باعث میشه پرونده این مجموعه با یه لبخند بسته بشه. این پایان بندی مناسب، ارزش کتاب رو چند برابر می کنه.
مناسب برای مطالعه مشترک
یکی از بهترین ویژگی های این کتاب، اینه که می تونید اون رو با بچه هاتون، خواهرزاده ها یا برادرزاده هاتون بخونید. طنز اون برای همه سنین قابل فهمه و موقعیت های کمدی، هم بزرگترها رو می خندونه و هم کوچیکترها رو. این فرصت رو فراهم می کنه که والدین و فرزندان با هم بخندن، درباره موضوعات کتاب حرف بزنن و حتی خاطرات بچگی خودشون رو برای هم تعریف کنن. یه تجربه مشترک عالی!
سایر جلدهای مجموعه چشمت روز بد نبیند: اگر این کتاب را دوست داشتید، این ها را هم بخوانید!
اگه از خوندن «با چنین دوستانی و وقتی بچه بودیم» حسابی کیف کردید و دلتون میخواد بازم از ماجراهای گوردون و رفقاش بخونید، خوشبختانه این مجموعه کلی جلد دیگه هم داره که میتونید برید سراغشون. نشر ققنوس ۷ جلد از این مجموعه رو ترجمه کرده که هر کدومش کلی داستان خنده دار تو دل خودش داره:
- کتاب کلکسیون پرنده های مرده و تله برای دزد
- کتاب روز بدشانسی گوردون و خانه ارواح
- کتاب کوسه ماهی و وضعیت اضطراری
- کتاب حمله مترسک ها و داستان دستشویی
- کتاب مامان خرسه و وگاس
- کتاب تعقیب و گریز در برف و مامان بزرگ نابکار و خلافکار
هر کدوم از این کتاب ها یه دنیای جدید از خنده و شیطنته که اگه این جلد رو دوست داشتید، حتماً از اونها هم لذت می برید و باز هم چشم تون از بس می خندید، روز بد می بینه!
نتیجه گیری
در آخر باید بگم که کتاب «با چنین دوستانی و وقتی بچه بودیم» یه مجموعه بی نظیره که تونسته به خوبی طنز، ماجراجویی و درس های زندگی رو با هم ترکیب کنه. این کتاب یه انتخاب عالی برای بچه ها و نوجوانانه که میخوان حسابی بخندن و تو دنیای شیطنت های کودکانه غرق بشن. حتی برای بزرگترها هم می تونه یه سفر نوستالژیک به دوران کودکی باشه و لبخند رو به لبشون بیاره.
اگه دنبال یه کتابی هستید که هم سرگرم تون کنه و هم یه عالمه حس خوب بهتون بده، پیشنهاد می کنم حتماً برید سراغ این کتاب. شک نکنید که از خوندنش پشیمون نمیشید و لحظات شاد و فراموش نشدنی رو با گوردون و دوستانش تجربه می کنید.
شما می توانید این کتاب جذاب را از کتاب فروشی های معتبر تهیه کنید و به دنیای پرهیاهوی گوردون و دوستانش بپیوندید!
آیا شما به دنبال کسب اطلاعات بیشتر در مورد "خلاصه کتاب “با چنین دوستانی و وقتی بچه بودیم” (مایکل وید، لورا وید)" هستید؟ با کلیک بر روی کتاب، به دنبال مطالب مرتبط با این موضوع هستید؟ با کلیک بر روی دسته بندی های مرتبط، محتواهای دیگری را کشف کنید. همچنین، ممکن است در این دسته بندی، سریال ها، فیلم ها، کتاب ها و مقالات مفیدی نیز برای شما قرار داشته باشند. بنابراین، همین حالا برای کشف دنیای جذاب و گسترده ی محتواهای مرتبط با "خلاصه کتاب “با چنین دوستانی و وقتی بچه بودیم” (مایکل وید، لورا وید)"، کلیک کنید.