
خلاصه کتاب قدرت داستان گویی در کسب و کار ( نویسنده کیندرا هال )
کتاب قدرت داستان گویی در کسب وکار نوشته کیندرا هال به ما یاد می دهد که چطور از جادوی داستان پردازی برای جلب مشتری، ساختن برند قوی، افزایش فروش و ایجاد یک فرهنگ سازمانی پرشور استفاده کنیم. این کتاب یه نقشه راه عملی برای پیدا کردن و تعریف چهار نوع داستان استراتژیک کسب وکار بهمون میده تا بتونیم با مخاطبمون ارتباطی عمیق و ماندگار بسازیم.
تاحالا شده پای یه فیلم یا سریال بنشینی و اونقدر غرق داستانش بشی که گذر زمان رو حس نکنی؟ یا وقتی رفیقت یه خاطره بامزه تعریف می کنه، با تمام وجودت بهش گوش بدی و جزئیاتش تو ذهنت نقش ببنده؟ خب، کیندرا هال، نویسنده کتاب قدرت داستان گویی در کسب وکار (Stories That Stick)، میگه همین قدرت جادویی داستان ها رو میشه آورد توی دنیای کسب وکار و باهاش معجزه کرد. شاید فکر کنی داستان گویی یه چیز فانتزی و هنریه که به بیزینس ربطی نداره، اما کیندرا هال نشون میده که داستان گویی دیگه فقط یه انتخاب نیست، یه ضرورته. تو این دنیای پرهیاهو و شلوغی که هر روز هزار تا برند و محصول جدید سر و کله شون پیدا میشه، چجوری می تونی صدات رو به گوش مشتری برسونی و تو ذهن و قلبش جا بگیری؟ جوابش سادست: با داستان!
کیندرا هال کیه و چرا حرفش گوش کردن داره؟ اون یه سخنران بین المللی و مشاور خبره تو زمینه داستان گویی برای کسب وکارهاست. با سال ها تجربه، به شرکت های بزرگی کمک کرده تا پیام هاشون رو از طریق داستان ها به شکل تاثیرگذارتری منتقل کنن. کتاب قدرت داستان گویی در کسب وکار هم نتیجه همین تجربه ها و پژوهش های اونه که به زبانی ساده و کاربردی، به ما یاد میده چطور از این قدرت پنهان استفاده کنیم.
هدف این مقاله اینه که یه خلاصه جامع و کامل از این کتاب رو به زبانی خودمونی و دوستانه براتون بگم. قراره با هم ببینیم چرا داستان گویی اینقدر توی مغز ما آدم ها نفوذ می کنه، چه عناصری یه داستان رو قدرتمند می کنن و چهار نوع داستان استراتژیکی که کیندرا هال برای هر کسب وکاری ضروری میدونه چی هستن. پس اگه دوست داری برندت رو از بقیه متمایز کنی، مشتری های وفادار پیدا کنی و فروشت رو حسابی ببری بالا، این مقاله رو تا آخر بخون که حسابی به دردت می خوره.
کشف جوهره داستان گویی: چرا مغز ما تشنه داستان است؟
شاید برات سوال باشه که چرا داستان ها اینقدر جذابن و راحت تو ذهن ما می مونن. کیندرا هال ریشه این موضوع رو تو روانشناسی مغز ما می دونه. مغز ما جوری طراحی شده که عاشق داستانه. وقتی یه داستان می شنویم، فقط اطلاعات دریافت نمی کنیم، بلکه باهاش زندگی می کنیم، حسش می کنیم و با شخصیت هاش همذات پنداری می کنیم.
مفهوم هم آفرینی و غرق شدن در روایت
یکی از بزرگترین ویژگی های داستان گویی، که هیچ نوع دیگه از انتقال اطلاعات نداره، همین هم آفرینی هست. وقتی یکی داستان رو تعریف می کنه، مغز شنونده هم دست به کار میشه و کلمات رو تبدیل به تصویر و احساس می کنه. انگار داریم با هم داستان رو خلق می کنیم. این فرآیند باعث میشه ما کاملاً غرق داستان بشیم، یعنی همون چیزی که کیندرا هال اسمش رو میذاره فرورفتن در روایت. اونقدر درگیر میشیم که حتی محیط اطرافمون رو هم فراموش می کنیم. برای همین هم هست که یه فیلم خوب می تونه ما رو از دنیای واقعی جدا کنه و ساعت ها ما رو توی خودش نگه داره.
دنیل کانمن و دو سیستم مغز: چطور داستان ها مقاومت ها را می شکنند؟
اگه با دنیل کانمن، برنده جایزه نوبل اقتصاد، آشنا باشی، میدونی که اون توی کتاب معروفش تفکر، سریع و آهسته درباره دو تا سیستم مهم مغز ما صحبت می کنه: سیستم ۱ و سیستم ۲.
-
سیستم ۱: این سیستم خیلی سریع، خودکار و بدون نیاز به فکر کردن زیاد کار می کنه. مثلاً وقتی میگن ۲+۲ چند میشه؟ مغزت بلافاصله جواب ۴ رو میده. این سیستم بر اساس تجربه و شهود عمل می کنه و وظیفه اش اینه که سریع اطلاعات رو بگیره و قضاوت کنه.
-
سیستم ۲: این یکی بیشتر درگیر کارهای ذهنی سخت و پیچیده است که نیاز به تمرکز و تلاش دارن. مثلاً حل کردن یه مسئله ریاضی پیچیده یا تصمیم گیری های مهم. اینجا دیگه سیستم ۱ به تنهایی کافی نیست و سیستم ۲ وارد عمل میشه.
حالا کجای این بحث به داستان گویی ربط داره؟ کانمن میگه هر کاری که بتونی برای کم کردن پیچیدگی شناختی انجام بدی، بهت کمک می کنه. یعنی اگه پیامت درست باشه ولی مخاطب نتونه راحت و با سیستم ۱ مغزش اون رو به عنوان حقیقت بپذیره، مجبور میشه سیستم ۲ رو فعال کنه. و وقتی سیستم ۲ میاد وسط، احتمال خستگی، ناامیدی و حتی عصبانیت بیشتر میشه.
«داستان، زبان محبوب سیستم ۱ است.»
داستان ها مستقیم با سیستم ۱ مغز ارتباط برقرار می کنن. اونا مقاومت های ما رو کم می کنن و کاری می کنن که پیام رو راحت تر بپذیریم. جنیفر ادسون اسکالا، محقق بازاریابی از دانشگاه وندربیلت هم توی تحقیقاتش فهمیده که وقتی ایده ها تو قالب داستان بیان میشن، مخاطب واکنش مثبت تری نشون میده و راحت تر اون ها رو قبول می کنه. در واقع، داستان نه تنها آدم ها رو جذب می کنه، بلکه مغزشون رو هم آماده می کنه که در برابر پیشنهاد ما پذیراتر باشن.
چهار عنصر اساسی یک داستان قدرتمند
خب، حالا که فهمیدیم چرا داستان ها اینقدر مهم هستن، باید ببینیم یه داستان خوب از چی تشکیل شده؟ کیندرا هال میگه هر داستان قوی ای چهار تا عنصر اصلی داره که اگه اینا نباشن، داستانمون لنگ میزنه و اون تاثیر لازم رو نمیذاره:
-
شخصیت های ملموس (Characters):
مهم ترین فرق بین یه داستان قوی و ضعیف، وجود یه شخصیت ملموسه. اشتباه بزرگی که خیلی از کسب وکارها مرتکب میشن اینه که محصول یا خدماتشون رو میذارن مرکز داستان، نه آدم ها رو! در حالی که ما آدم ها با آدم های دیگه ارتباط برقرار می کنیم. وقتی تو داستانت یه شخصیت واقعی و قابل لمس داشته باشی، مخاطب می تونه باهاش همذات پنداری کنه، خودش رو جای اون بذاره و مشکلات یا دغدغه هاش رو درک کنه.
مثلاً، به جای اینکه بگی نرم افزار ما کارایی شما را تا ۵۰٪ افزایش می دهد، میتونی بگی: مرجان، یک کارآفرین پرمشغله بود که همیشه احساس می کرد زمان کم میاره و از حجم کاریش خسته شده بود. تا اینکه با نرم افزار ما آشنا شد و تونست کارهایش را مدیریت کند… اینجا مرجان میشه شخصیت ملموس ما.
-
احساسات اصیل (Emotions):
داستان بدون احساس، مثل غذای بی نمکه! احساسات، موتور محرکه داستانن و باعث میشن مخاطب با ما و پیاممون ارتباط عمیق تری بگیره. شادی، ترس، امید، ناامیدی، پیروزی، شکست؛ همه اینا اگه به شکل اصیل و واقعی تو داستان باشن، مخاطب رو درگیر می کنن و داستان رو فراموش نشدنی می کنن.
وقتی داستانت رو تعریف می کنی، سعی کن حس و حال شخصیت رو منتقل کنی. چه حسی داشت وقتی با مشکل مواجه شد؟ چه حسی داشت وقتی راه حل رو پیدا کرد؟ از کلماتی استفاده کن که احساس رو منتقل کنن، نه فقط اطلاعات خشک و خالی.
-
لحظه مهم (Moment):
هر داستان یه نقطه اوج، یه لحظه کلیدی یا یه نقطه عطف داره که همه چیز رو عوض می کنه. این همون لحظه مهمیه. این لحظه می تونه یه کشف، یه تصمیم سخت، یه پیروزی غیرمنتظره یا حتی یه شکست درس آموز باشه. این لحظه است که داستان رو به یاد موندنی می کنه و پیام اصلی ما رو برجسته می سازه.
مثلاً، تو داستان مرجان، لحظه مهم می تونه اونجایی باشه که بعد از ماه ها تلاش و خستگی، بالاخره تصمیم می گیره از نرم افزار جدید استفاده کنه و اولین بار احساس رهایی و کنترل رو تجربه می کنه.
-
جزئیات خاص (Specific Details):
این مورد رو دست کم نگیر! جزئیات کوچیک و خاص، داستان رو از یه روایت کلی و مبهم به یه تجربه واقعی و قابل باور تبدیل می کنن. اونا باعث میشن مخاطب بتونه تصویرسازی کنه و داستان رو لمس کنه. به جای گفتن فضای دفتر کارش خوب نبود، بگو: دفتر کارش یه اتاق کوچیک بود با یه پنجره رو به دیوار آجری، پر از کاغذهای پخش و پلا و نور کم که همیشه باعث سردردش می شد.
این جزئیات، حتی اگه به نظر بی اهمیت بیان، اتمسفر داستان رو می سازن و به اون عمق میدن.
کارگاه عملی: چگونه عناصر داستان را در روایت خود بگنجانیم؟
فرض کن میخوای داستان موفقیت یک مشتری رو تعریف کنی:
-
شخصیت: از مشتری ما نگو، اسمش رو بیار. لیلا، معلمی که تمام عمرش آرزوی راه اندازی یه گل فروشی آنلاین رو داشت…
-
احساسات: استرس داشت که چطور میتونه تو این بازار شلوغ، جایی برای خودش باز کنه… یا با هر سفارش جدید، قلبش از شوق پر می شد…
-
لحظه مهم: لحظه کلیدی زمانی بود که برای اولین بار از پلتفرم فروشگاه ساز ما استفاده کرد و دید که چقدر راحت میتونه محصولاتش رو معرفی و مدیریت کنه.
-
جزئیات خاص: بوی گل رز تو آپارتمان کوچیکش همیشه همراهش بود، اما حالا عطر گل ها رو تو خونه هزاران مشتری می فرستاد.
همین جزئیات کوچیک و ملموس، داستان رو زنده و تاثیرگذار می کنن.
-
چهار داستان استراتژیک برای هر کسب وکار
کیندرا هال معتقده هر کسب وکاری، فارغ از اندازه و نوع فعالیتش، باید چهار تا داستان استراتژیک مهم رو پیدا کنه و به شکل موثر تعریفشون کنه. این داستان ها بهت کمک می کنن که با گروه های مختلف مخاطبت ارتباط بگیری و به اهداف خاصی برسی.
۱. داستان ارزش (The Value Story): رمز موفقیت در بازاریابی و فروش
هدف: اگه میخوای بازاریابیت مؤثرتر باشه و فروشت بره بالا، باید داستان ارزشت رو بدونی.
مخاطب: مشتری های بالقوه و بالفعل.
تمرکز: این داستان باید نشون بده محصول یا خدمت تو چطوری مشکل مشتری رو حل می کنه و چه ارزشی براش ایجاد می کنه. باید نشون بدی چطوری زندگی مشتری رو بهتر می کنی.
به جای اینکه بگی این محصول کلی ویژگی داره، بگو: پدر و مادری بودن که همیشه نگران امنیت بچه شون تو خونه بودن. تا وقتی که سیستم هوشمند امنیتی ما رو نصب کردن و حالا هر شب با خیال راحت می خوابن. این داستان، ارزش آرامش خاطر رو منتقل می کنه، نه فقط ویژگی های فنی محصول.
۲. داستان بنیان گذار (The Founder Story): بنای اعتماد و اعتبار
هدف: این داستان بهت کمک می کنه اعتماد ذی نفعان (مثل سرمایه گذارها، کارمندها و شریک ها) رو جلب کنی و اعتبار بسازی.
مخاطب: کارآفرین ها، بنیان گذارها و افراد تاثیرگذار.
تمرکز: اینجا نوبت اینه که از سفر شخصی، انگیزه های پشت تاسیس کسب وکار، چالش هایی که از سر گذروندی و درس هایی که یاد گرفتی بگی. این داستان اصالت و بعد انسانی برندت رو نشون میده.
مثلاً، من از یک گاراژ کوچک شروع کردم، با یک ایده ساده: ساختن ابزاری که زندگی آدم ها رو راحت تر کنه. سختی های زیادی کشیدم، اما اعتقادم به این ایده هیچ وقت کم نشد. این داستان به مخاطب نشون میده که تو یه آدم واقعی با رویاها و چالش های واقعی هستی، نه فقط یه بیزینس ناشناس.
۳. داستان هدف (The Purpose Story): همسوسازی تیم و سازمان
هدف: برای اینکه تیمت یکدل و با انگیزه باشه و احساس تعلق کنه، داستان هدفت رو باید مدام تکرار کنی.
مخاطب: کارمندها، رهبرها و مدیران سازمان.
تمرکز: این داستان درباره چرا ی وجود کسب وکار توئه. ماموریت و چشم انداز بلندمدتت چیه؟ چه تغییری رو میخوای تو دنیا ایجاد کنی؟
فرض کن یه شرکت تولید لوازم خانگی هستی. به جای اینکه بگی هدف ما تولید لوازم خانگی با کیفیت است، میتونی بگی: ما اینجا هستیم تا لحظات شیرین خانواده ها رو با محصولاتی که براشون آسایش و راحتی میارن، قشنگ تر کنیم. هر ماشینی که تولید می کنیم، یه قدم برای ساختن خونه ای گرم تر و شادتره. این داستان به کارمندها انگیزه میده که برای یه هدف بزرگ تر تلاش کنن.
۴. داستان مشتری (The Customer Story): شهادت نامه های قدرتمند
هدف: داستان مشتری ها، یکی از قوی ترین ابزارها برای افزایش فروش و اعتباربخشی به برندته. این داستان ها قدرت اثبات اجتماعی دارن.
مخاطب: مشتریان بالقوه و تیم های داخلی.
کیندرا هال میگه: «اگه داستان مشتری می خواهید، باید از مشتریان درخواستش کنید.» این جمله رو باید قاب گرفت! منتظر نمونید تا مشتری خودش بیاد و بگه، فعالانه دنبال داستان هاشون باش. آمارها هم اینو تایید می کنن:
-
۸۵ درصد مصرف کننده ها به نظرهای آنلاین به اندازه توصیه های شخصی اعتماد دارن.
-
نظرهای مثبت باعث میشن ۷۳ درصد مصرف کننده ها به یه کسب وکار محلی بیشتر اعتماد کنن.
-
۴۹ درصد مصرف کننده ها باید قبل از تصمیم گیری در مورد استفاده از یه کسب وکار، حداقل یه امتیاز چهارستاره ای ببینن.
-
مصرف کننده ها قبل از اینکه به کسب وکاری اعتماد کنن، باید به طور میانگین هفت نظر درباره اون بخونن.
این آمارها نشون میدن که داستان های مشتری ها، به خصوص اونایی که واقعی و پر از جزئیاتن، چقدر می تونن تاثیرگذار باشن. پس اولین قانون داستان مشتری اینه که باید بری و داستان هاشون رو جمع آوری کنی.
مثال: یه شرکت نرم افزاری رو در نظر بگیرید. یکی از مشتری هاشون که یه کسب وکار کوچک داره، ممکنه داستانی داشته باشه که چطور با استفاده از نرم افزار اونا تونسته در زمان خودش صرفه جویی کنه و به رشد کسب وکارش کمک کنه. آقای رحیمی، صاحب یک رستوران محلی، همیشه دغدغه مدیریت موجودی و سفارش ها رو داشت. بعد از کلی گشتن، با نرم افزار مدیریت رستوران ما آشنا شد. اوایل تردید داشت، اما بعد از یه ماه استفاده، دیگه نمیتونه بدون اون کار کنه. حالا میگه نرم افزار ما مثل یه همکار وفاداره که هرگز خسته نمیشه و همیشه سر وقت کارها رو انجام میده.
راهنمای عملی: خلق و بهینه سازی داستان های کسب وکار
خب، تا اینجا فهمیدیم داستان گویی چیه و چه انواعی داره. حالا نوبت اینه که یاد بگیریم چطوری این داستان ها رو خلق کنیم و به بهترین شکل ارائه بدیم.
فرمول شروع با داستان، پایان با داستان
کیندرا هال یه فرمول خیلی ساده اما کاربردی برای ارائه پیام داره: با داستان شروع کن، با داستان جذبشون کن، شیفته شون کن، بعد اطلاعات رو اضافه کن، حقایق رو بهشون بگو و دست به دامان منطق بشو. هر چقدر داده که کارتو راحت می کنه، در اختیارشون بذار. اما بعد، دوباره برگرد به داستان. همه چیز رو بر اساس روال عادی داستان بپیچ.
این یعنی چی؟ یعنی ما آدم ها بیشتر تحت تاثیر احساسات قرار می گیریم تا منطق خشک و خالی. پس اول باید قلب مخاطب رو با یه داستان درگیر کنی، وقتی حسابی جذب شد و ذهنش باز شد، بعد اطلاعات منطقی و داده ها رو بهش بدی. در آخر هم دوباره با یه داستان یا یه نتیجه گیری داستانی، حرفت رو جمع بندی کن تا تو ذهنش حک بشه.
یافتن داستان ها: الهام از زندگی روزمره و کسب وکار
شاید فکر کنی داستان پیدا کردن سخته و فقط آدم های خاصی داستان های جذاب دارن، اما کیندرا هال بهت نشون میده که زندگی خودت، کسب وکارت، مشتری هات و حتی همکارانت پر از داستان های کوچیک و ارزشمنده. فقط باید چشم داشته باشی که پیداشون کنی.
کیندرا هال دو مرحله اصلی برای پیدا کردن داستان ها پیشنهاد میده:
-
گردآوری (Gathering): این مرحله یعنی اینکه هر ایده ای به ذهنت رسید، هر خاطره، هر اتفاق، هر حرف یا هر چیزی که به نظرت میتونه یه داستان باشه رو یادداشت کنی. مهم نیست چقدر عجیب یا بی ربط به نظر بیاد. فعلاً فقط جمع کن، بدون هیچ قضاوتی.
-
از مشتری ها بپرس: ازشون بخواه تجربه هاشون رو با محصول یا خدماتت بگن. چه مشکلی داشتن؟ چطور محصول تو کمکشون کرد؟ چه احساسی داشتن؟
-
از کارمندها بپرس: داستان های پشت پرده، چالش ها، موفقیت های کوچک، لحظه های بامزه یا حتی لحظه هایی که چیزی یاد گرفتن رو از همکارانت بپرس.
-
نگاهی به گذشته خودت و کسب وکارت بنداز: یادت میاد اولین بار چرا این کارو شروع کردی؟ چه رؤیایی داشتی؟ چه سختی هایی کشیدی؟ چه لحظه های شیرینی داشتی؟
-
-
انتخاب (Selecting): حالا که یه عالمه داستان داری، باید داستان درست رو برای هر موقعیت و هدفی انتخاب کنی. همه داستان ها به درد همه جا نمی خورن.
-
این داستان را برای که می گویید؟ مخاطبت کیه؟ یه سرمایه گذاره، یه مشتریه، یه کارمنده، یا عموم مردم؟
-
می خواهید به چه فکر کنند، چه حسی داشته باشند، چه چیزی را بدانند یا چه کاری را انجام دهند؟ هدف داستانت چیه؟ میخوای آگاهیشون رو بیشتر کنی؟ ترغیبشون کنی به خرید؟ یا حس وفاداری ایجاد کنی؟
پاسخ به این سوال ها خیلی مهمه تا بتونی بهترین داستان رو برای هدف مشخصت انتخاب کنی.
-
طول داستان: هنر ایجاز و تاثیرگذاری
شاید فکر کنی هر چقدر داستانت طولانی تر باشه، تاثیرگذارتره. اما مارک تواین یه جمله معروف داره که میگه: «اگر وقت بیشتری داشتم، نامه ی کوتاه تری می نوشتم.» کیندرا هال هم همین نکته رو تاکید می کنه. داستان های کسب وکار نباید خسته کننده باشن. ما تو دنیایی زندگی می کنیم که آدم ها وقت کمی دارن و هزار تا محتوای دیگه برای دیدن و خوندن. پس باید بلد باشیم مختصر و مفید حرف بزنیم.
توصیه کیندرا هال اینه که اول کل داستانت رو کامل بنویس. همه جزئیات رو توش بگنجون. بعدش شروع کن به ویرایش و فشرده سازی. قسمت های اضافی رو حذف کن، جملات رو کوتاه تر کن، اما حواست باشه که چهار عنصر اصلی داستان (شخصیت، احساس، لحظه مهم، جزئیات خاص) دست نخورده بمونن.
نتیجه گیری: قدرت تحول بخش داستان گویی
همونطور که دیدیم، خلاصه کتاب قدرت داستان گویی در کسب وکار (نویسنده کیندرا هال) بهمون یاد میده که چطور با استفاده از قدرت جادویی داستان ها، کسب وکارمون رو متحول کنیم. داستان گویی، دیگه یه مهارت نرم نیست، یه ابزار استراتژیک و حیاتی برای هر برندی محسوب میشه که می خواد توی این بازار شلوغ، جایی برای خودش دست و پا کنه و تو قلب مخاطب جا بگیره. داستان ها به ما کمک می کنن تا مشتری ها رو به هوادار تبدیل کنیم، کارمندها رو به مبلغ کسب وکارمون تبدیل کنیم و خودمون هم به عنوان مدیر یا رهبر، الهام بخش باشیم.
با شناخت روانشناسی داستان گویی، استفاده از چهار عنصر اصلی داستان و تسلط بر چهار نوع داستان استراتژیک (ارزش، بنیان گذار، هدف و مشتری)، می تونی ارتباطاتت رو قوی تر کنی، اعتماد بسازی و در نهایت، فروشت رو چند برابر کنی. پس وقتشه که آستین ها رو بالا بزنی و داستان کسب وکار خودت رو پیدا کنی، پرورش بدی و با تمام وجودت تعریف کنی.
این مقاله فقط یه بخش کوچیک از اقیانوس دانش کیندرا هال در زمینه داستان گوییه. اگه دوست داری عمیق تر بشی و همه تکنیک ها و ظرافت های این هنر رو یاد بگیری، حتماً توصیه می کنم نسخه کامل کتاب قدرت داستان گویی در کسب وکار رو تهیه کنی و بخونی. مطمئن باش که ارزشش رو داره.
درباره کتاب و نویسنده
عنوان اصلی: Stories That Stick: How Storytelling Can Captivate Customers, Influence Audiences, and Transform Your Business (2019)
عنوان فارسی: قدرت داستان گویی در کسب وکار
نویسنده: کیندرا هال (Kindra Hall)
مترجم: نرگس قاسمی (که ترجمه روان و خوبی از کتاب ارائه داده و به درک بهتر مفاهیم کمک زیادی می کنه.)
ناشر: آریاناقلم (البته ترجمه های دیگری از این کتاب با عنوان مشابه در بازار موجود است، اما ترجمه انتشارات آریاناقلم به دلیل دقت و روانی زبان، مورد توجه بسیاری قرار گرفته است.)
اولین انتشار: پاییز ۱۴۰۲
نوبت انتشار: چاپ دوم ۱۴۰۲
تعداد صفحات: ۳۰۴ صفحه
موضوع: موفقیت در کسب وکار – داستان سرایی برای کسب وکار – فروشندگی
کتاب های مرتبط برای مطالعه بیشتر:
اگر به این حوزه علاقه مند شدی، میتونی کتاب های زیر رو هم بررسی کنی که هر کدوم از جنبه ای به موضوع داستان گویی و برندینگ می پردازن:
-
«بهترین قصه گو برنده است» (Whoever Tells the Best Story Wins) نوشته آنت سیمونز: این کتاب روی قدرت داستان در متقاعد کردن و تاثیرگذاری تمرکز داره و شش نوع داستان مختلف رو معرفی می کنه.
-
«هر برند یک قصه است» (Building a StoryBrand) نوشته دونالد میلر: این کتاب یه چارچوب هفت مرحله ای برای ایجاد یک پیام شفاف و داستانی برای برند ارائه میده که مخاطب رو درگیر کنه.
-
«ایده عالی مستدام» (Made to Stick) نوشته چیپ هیث و دن هیث: این کتاب توضیح میده چرا بعضی ایده ها موندگار میشن و بعضی نه، و چطور میتونیم ایده های خودمون رو موندگار کنیم. داستان گویی یکی از همین شش اصله.
-
«داستان پردازی با داده ها» (Storytelling with Data) نوشته کُل نوسبامِر نافلیک: برای کسانی که دوست دارن داده های خشک رو به داستان های جذاب و قابل فهم تبدیل کنن.
آیا شما به دنبال کسب اطلاعات بیشتر در مورد "خلاصه کتاب قدرت داستان گویی در کسب و کار | کیندرا هال: نکات کلیدی" هستید؟ با کلیک بر روی کتاب، آیا به دنبال موضوعات مشابهی هستید؟ برای کشف محتواهای بیشتر، از منوی جستجو استفاده کنید. همچنین، ممکن است در این دسته بندی، سریال ها، فیلم ها، کتاب ها و مقالات مفیدی نیز برای شما قرار داشته باشند. بنابراین، همین حالا برای کشف دنیای جذاب و گسترده ی محتواهای مرتبط با "خلاصه کتاب قدرت داستان گویی در کسب و کار | کیندرا هال: نکات کلیدی"، کلیک کنید.